بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد للّه الذى علّمنا البیان، و الصلوة و السلام على من نزل علیه القرآن، و على آله الذین هم ینابیع الإیمان.
آن کس که به قرآن و خبر زو نرهى
آنست جوابش که جوابش ندهى
(سعدى شیرازى)
نظم و نثر از مضامین قرآن و روایات اثرپذیرى غیر قابل انکار داشتهاند.این تأثیر در اشعار سعدى شیرازى-که از جهت محتواى اعتقادى، تربیتى و...مقام ویژهاى در بین شاعران پارسى زبان دارد-دیدنىتر است که در این مقاله به گوشههایى از آن اشاره مىگردد.
سعدى، مضامین قرآنى، گلستان، بوستان.
مشرف الدین بن مصلح الدین، معروف به«سعدى شیرازى»در اوائل سده هفتم هجرى-اوائل قرن سیزدهم میلادى، میان خاندانى از علماء در شیراز زاده شد.
در آغاز جوانى به بغداد کوچید، و در مدرسهى نظامیهى این شهر-که ویژه (1)-استاد و مدیر گروه علوم قرآن و حدیث دانشکده الهیّات دانشگاه تهران.
MBHojjati a yahoo.com
شافعیه بود-به تحصیل علوم ادبى و دینى همت گمارد، و سپس به شهرهاى دیگر عراق و نیز شام و حجاز ره سپرد، و در اواسط قرن هفتم هجرى همزمان با حکومت اتابک سلغرى ابو بکر سعد بن زنگى(623-658 ه ق.-1226-1257 م)به شیراز بازگشت، و منظومه«بوستان»را در سال 655 ه ق.-1257 م به وى تقدیم کرد، و سال بعد:(656 ه ق.-1258 م)گلستان را در مواعظ و حکم-با نثرى آراسته به قطعات اشعار دل انگیز-به نام سعد بن ابى بکر ساخت و به همو پیشکش کرد.و از آن پس، عمدهى زندگانى خود را در شیراز به سر آورده و عمرش در خانگاهش سپرى شد و به سال 1691 ه.ق.-1291 م یا 696 ه ق.-1294 م درگذشت و در همان خانگاهش به خاک سپرده شد.
سعدى و حافظ و فردوسى از شعراى بزرگ و کم نظیر زبان فارسى هستند.در سخنهاى سعدى، غزلها در نهایت لطافت و ظرافت و زیبایى است، و لطیفترین معانى را در قالب سادهترین و شیواترین و کاملترین الفاظ و تعبیرات بیان کرده است.در حکمت و موعظه و امثال...، از هر شاعر پارسى گوى، موفقتر بوده، و نثر آراسته و جذاب و شیرین او در گلستان، بهترین نمونهى نثرهاى فارسى فصیح مىباشد.
سعدى-به خاطر سبقت و پیشتازى در نظم و نثر-از قرن هفتم به بعد، همواره مورد تقلید و پیروى شاعران و نویسندگان فارسى ایران و سایر نقاط جهان است.
آثار منثور دیگرش-جز گلستان-عبارتند از«مجالس پنجگانه»، «نصیحة الملوک» «رساله عقل و عشق»و«تقریرات ثلاثه».
کلیات سعدى-علاوه بر اینکه نسخههاى خطى فراوانى از آن در ایران و تقریبا همهى نقاط گیتى وجود دارد-بارها در ایران و کشورهاى دیگر به طبع رسیده و به زبانهاى مختلف ترجمه شده است. (1)
سعدى را باید از چهرههاى درخشان و شخصیتهاى برجسته و ممتازى در تاریخ اسلام برشمرد که سیماى قرآن و اسلام را مىتوان در لابلاى آثارشان شهود کرد.
بازیافتن این نکته-که مضامین نظم و نثر سعدى در بسیارى موارد از قرآن کریم و تعالیم اسلامى، رنگ گرفته و از آنها اثر پذیرفته است-چندان مبهم و پیچیده نیست؛ بلکه مىتوان گفت:این حقیقت در حد بسیار گستردهاى در آثار سعدى، نظر هر محقق و متتبع را به خود جلب مىکند.و این نکته به طور واضح و آشکار در آثار او پدیدار است.
یک گذر ساده و سطحى بر آثار این معلم اخلاق مىتواند براى ما این نتیجه را به ارمغان آورد که تا چه پایه از ایمان و اخلاص به قرآن کریم و سنت برخوردار بوده است.سعدى با الهامگیرى از این دو منبع غنى، سخنان خود را سامان داد؛و بر اساس نقشه پردازى تعالیم اسلام، گفتار خود را در ابعاد مختلف انسانى و اخلاقى و اجتماعى و سیاسى، معمارى کرده، و آثارى امثال گلستان و بوستان و حز آنها را ساخته و پرداخته است.
اگر بخواهیم مضامین قرآن کریم و سنت نبوى را در آثار و اشعار سعدى بررسى کنیم، و حتى به طور فشرده آنها را برشمریم آنچنان سخن به درازا کشانده مىشود (1)-براى اطلاع بیشتر از احوال و آثار سعدى، رجوع شود به:«سعدى نامه»طبع وزارت فرهنگ سابق، 1316 ه.ش.و:«تاریخ مفصل ایران از استیلاى مغول تا اعلان مشروطیت»از عباس اقبال آشتیانى، ج 1، تهران 1312 ه.ش، ص 539-544.و:«تاریخ ادبیات ایران»از دکتر رضازاده شفق، تهران 1321 ه.ش.و:«گنج سخن» دکتر ذبیح الله صفا، ج 2، ص 184-200، تهران 1354 ه.ش، و جز آنها.
که نه تنها بازگو ساختن آنها در خور مجال کوتاه این مقال نیست سزا است کتابى حجیم درباره آنها فراهم آید.
علاوه بر آنکه سعدى صریحا در مواضع متعددى، ضمن سخنانش به آیات قرآنى و احادیث تمثل جسته؛و از این رهگذر، اثر پذیرى خود را در برابر قرآن و سنت، آشکارا اعلام کرده، انعطاف او در ارائهى الگوهاى انسانى و اخلاقى و اجتماعى و سیاسى در برابر این دو مأخذ انسان ساز و الگو پرداز، توجه هر پژوهنده را به خود معطوف مىسازد.
محققانى که با منطق قرآن کریم و تعالیم اسلام مأنوس هستند با مرور در اشعار و آثار سعدى این نکته را به خوبى باز مىیابند که سعدى کوشیده است با استشهاد به آیات و احادیث سخنانش را رونق بخشیده و گفتارش را با آنها بیاراید؛چرا که او یک ناصح و اندرزگرى مسلمان و داراى اخلاص در ایمان بوده، و قرآن و تعالیم اسلام، اندیشهها و عواطف او را تلطیف و تعدیل مىنموده، و مىدانست که بشر-هر چند که عالم و دانشمند باشد-ناگزیر است نارسایى افکار و احساسش را با بینشهاى الهى جبران کرده و از لغزندگى آن پیشگیرى کند.
همانگونه که اشاره شد:سعدى در بوستان و گلستان و آثار دیگرش به آیات و احادیث، اشارتى داشته و یا به عبارت دیگر:سخنانش را بر بستر وحى سازمان داده و بر مبناى بینش آسمانى گفتارش را پربار مىساخت.
اما از آنجا که بررسى این مطلب در آثار سعدى منجر به اطناب مىگردد، گسترهى بحث خود را محدود مىسازیم و در میان همهى آثارش فقط گلستان را بر مىگزینیم، و در گلستانش پارهاى از اشعارش را در مد نظر قرار مىدهیم، و در بررسى این اشعار صرفا از بعد قرآنى گفتگوى مىکنیم.
با اینکه سعدى در بسیارى از بیانات خود-چه منظوم و چه منثور-به احادیث نیز اشارتى دارد، بخاطر رعایت اختصار، از بحث در این باره سخنى به میان نمىآوریم؛چون از حد یک مقاله فراتر مىرود، لذا فقط به ذکر نمونههایى از اشعارش بسنده مىکنیم که طى آنها تحت تأثیر آیات قرآنى بوده است.
نمونههایى از اشعار سعدى و اثرپذیرى آنها از قرآن کریم.
از تو، به که نالم که دگر داور نیست
وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست
آنرا که تو رهبرى کنى گم نکند
وانرا که تو گم کنى کسى رهبر نیست
سعدى در بیت اول در خطاب به خداوند عرض مىکند:خدایا دربارهى سرنوشت پردازى و مشیت و ارادهى تو نسبت به خویشتن به چه کسى روى آورم، و شکوه و نالهى خود را با که در میان گذارم که داورى برتر از تو، و قدرتى بالاتر از قدرت تو وجود ندارد تا از او استمداد کنم.
در همین بیت و کوتاه سخن، دو جمله از کلام الهى تضمین شده است:
1-آیهى 8 سورهى«و التین»:
«الیس الله بأحکم الحاکمین»:
آیا خداوند فرزانهترین و استوارترین داورها نیست؟
2-آیهى 10 سورهى«الفتح»:
«ید الله فوق أیدیهم»:
دست و قوت و قدرت خداوند بالاتر از دست و قوت و قدرت آنها است.
در بیت دوم، سعدى مىگوید:خدایا:هر که را رهبر تو باشى هیچ کس نمىتواند او را گمراه سازد.و آن کسى که تو او را گمراه سازى هیچ کس نمىتواند به او راه نماید.سعدى در این بیت صریحا مستفیض از کلام الهى است که در چند مورد از قرآن کریم آمده است:
1-آیهى 37 و 38 سورهى«الزمر»:
«الیس الله بکاف عبده و یخوفونک بالذین من دونه و من یضلل الله فماله من هاد و من یهد الله فماله من مضلّ ألیس الله بعزیز ذى انتقام»:
آیا خداوند براى حمایت و رعایت بندهى خود کافى و بىنیاز کنندهى از دیگران نیست.اى پیامبر من!ترا به وسیلهى کسانى در برابر خدا، بیمناک مىسازند.و کسى که خداوند او را به بیراهه کشاند از آن پس هیچ راهنمایى براى او وجود ندارد، و هر کس که خدا راهنمایش باشد کسى را توان گمراه کردن او نیست.آیا خداوند، فرازمند و انتقام گیرنده نیست؟
2-آیهى 186 سورهى«الأعراف»:
«من یضلل الله فلا هادى له...»
3-آیهى 256 سورهى«الزمر»و آیهى 36 سورهى«المؤمن»که در هر دو آمده است:
«من یضلل الله فما له من هاد».
به قول دشمن، پیمان دوست بشکستى
ببین از که بریدى و با که پیوستى
در واقع سعدى در لابلاى این بیت، اشارت به آن دارد که خداوند متعال، آدمیان را مورد مؤاخذه قرار مىدهد:مگر نه این است که با شما پیمان دوستى منعقد ساختم مبنى بر اینکه مرا پرستش کنید، و پیرو شیطان نباشید؛ولى شما این پیمان را به دست فراموشى سپرده، و با شیطان-که دشمنى او با شما آشکار است-طرح دوستى بستید، و از پى سخن و وسوسه او به راه افتادید.حال بیندیشید که به خاطر تبعیت از شیطان چه اوضاعى را براى خود پیش آوردهاید:پیوند دوستى و وفادارى را نسبت به دوست دیرینهى خود، یعنى خدا گسستید، و به دشمن بدخواه و کینه توز خویش پیوستید.
این گفتار سعدى ریشه در آیههاى 60 و 61 سورهى«یس»دارد:«ألم أعهد إلیکم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان انّه لکم عدو مبین.و أن اعبدونى هذا صراط مستقیم»
اى فرزندان آدم!آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را نپرستید؛زیرا او دشمن پیدا و آشکار شما است.و مرا پرستش کنید که این همان راه راست است.
تو که در بند خویشتن باشى
عشق باز دروغ زن باشى
گر نشاید به دوست ره بردن
شرط یارى است در طلب، مردن
سعدى طى این دو بیت به خود و دیگران هشدار مىدهد:کسانى مىتوانند ادعاى دوستى و دلدادگى کنند که از خویشتن ببرّند، و در راه رسیدن به محبوب و معشوق خود، سر از پا نشناخته، و از مصالح و منافع شخصى درگذرند.و حتى اگر در جهت رسیدن به محبوب، ناگزیر از مردن باشند از مرگ خود با آغوش باز استقبال کنند.و اگر شخصى از چنین موضع روانى برخوردار نباشد و در عین حال، لاف دوستى زند باید او را گزافه گویى دروغ پرداز برشمرد.
این گفتار سعدى را باید اقتباسى از آیهى 6 سورهى«الجمعة»دانست که خداوند متعال در ضمن آن، تظاهر به دوستى یهودیان نسبت به خود را تکذیب مىکند:اگر شما یهودیان مدعى هستید که مرا دوست مىدارید، و مىدانید که براى پیوستن به من و دستیابى به رحمت ویژهام باید طریق مرگ را درنوردید؛اگر به راستى دوستدار من هستید باید آرزوى مردن خود را در سر بپرورانید و از مرگ خویش استقبال کنید..اگر نه باید شما را دروغ زن و گزافه گویى دانست که نمىخواهید در راه رسیدن به محبوب از خویشتن و مصالح فردى خود ببرید؛آنجا که خدا مىفرماید:
«قل یا أیها الذین هادوا إن زعمتم أنّکم اولیاء للّه من دون الناس فتمنّوا الموت ان کنتم صادقین»:
اى پیامبر!بگو:اى یهودیان، اگر مىپندارید که شما دوستدار خدا در کنار مردم هستید، چنانچه در این ادعا راستین مىباشد، پس براى رسیدن به این هدف مرگ خویش را آرزو کنید.
و در جاى دیگر، سعدى محتواى دو بیت یاد شده را در یک بیت فشرده ساخته است:
گر دست رسد که آستینش گیرم
ورنه بروم بر آستانش میرم
یعنى اگر به محبوبم دسترسى یابم بدو چنگ مىآورم و رهایش نمىکنم.و اگر چنین امکانى دست نداد آمادهام که در آستان او-براى وصول به وى-شاهد مرگ را در آغوش گرفته تا بدو بپیوندم.
در بسته به روى خود زمردم
تا عیب نگسترند ما را
در بسته چه سود عالم الغیب
داناى نهان و آشکارا
یعنى بشر به هنگام ارتکاب اعمال زشت و ناخوش آیند به فضائى بسته و مخفى پناه مىآورد، و در راه به روى مردم مىبندد تا کردار ناپسند او را ننگرند، و سرّ و راز او را افشا نکنند، و در نتیجه به زشتکارى نامور نگردد.اما باید گفت:اگر چه بستن در به روى مردم موجب مىشود عیب و زشتى کردارمان از تیررس دید مردم مخفى بماند؛لکن آیا در بسته مىتواند در برابر دید نافذ الهى-که عالم به آشکار و نهان است-براى پنهان کردن سودمند افتد؛چرا که علم الهى نه تنها محیط و فراگیر است، بلکه تا ژرفاى هر امر پنهانى نافذ است.
سعدى در این دو بیت از آیات متعددى الهام گرفته است:
1-آیهى 108 سورهى«النساء»: «یستخفون من الناس و لا یستخفون من الله و هو معهم إذ یبیتون ما لا یرضى من القول و کان الله بما یعملون محیطا»:
از مردم، کار خویش را که ناپسند مىنماید پنهان مىدارند، و از خدا که با آنها است کار خود را مخفى نسازند، خدایى که ناظر اعمال آنها است، و سخنانى را که خدا نمىپسندد و آنها را در دل مىپرورانند و در نهانگاه درون خویش یا درون فضاى در بسته زمزمه مىکنند براى خدا معلوم است، چرا که خدا و علم او همه کردارها را زیر پوشش و احاطهى خود دارد.
2-و آیات متعددى دیگر که خداى را عالم و آگاه به هر آشکار و پنهان اعلام مىکند، از قبیل:
الف-آیهى اوّل سورهى«الممتحنة»:
«و أنا أعلم بما أخفیتم و ما أعلنتم»:
و من از هر کسى به آنچه پنهان مىدارید و آشکار مىسازید آگاه ترم.
ب-آیهى 110 سورهى«الأنبیاء»:
«إنه یعلم الجهر من القول و یعلم ما تکتمون»:
محققا خداوند گفتار آشکار و آن گفتارى که پنهان مىدارید مىداند.
ج-آیهى 19 سورهى«النحل»:
«و الله یعلم ما تسرّون و ما تعلنون»:
و خدا آنچه را نهان مىدارید و آنچه را پیدا و آشکار برگزار مىسازید آگاه است.
آیاتى از این دست در قرآن کریم، فراوان دیده مىشود.سعدى مضمون دو بیت فارسى یاد شده را-که از آیات مذکور نشأت گرفته-در بیتى به زبان عربى سامان داده است:
إنى لمستتر من عین جیرانی
و اللّه یعلم إسرارى و إعلانی
به راستى من اعمالم را از دیدگان همسایگانم پنهان مىدارم؛در حالیکه خداوند به پنهان سازى و پیداکارى من آگاه است.
به ذکرش هر چه بینى در خروش است
ولى داند در این معنى که گوش است
نه بلبل بر گلش تسبیح خوانى است
که هر خارى به تسبیحش زبانى است
یعنى تمام پدیدههاى هستى-اعم از جاندار و بىجان-نغمه و آواى عشق الهى مىسرایند، و سرگرم تسبیح و تقدیس او هستند؛اما آواز تسبیح آنها را دلى مىشنود که سر تا پا گوش است؛چنین دلى حقیقت تسبیح را باز مىیابد.نه تنها این بلبل و پرندهى خوش الحان است که با آواز دلنشین خود در فضاى گلستان و بر روى شاخساران، خداى را تسبیح مىگوید، بلکه هر خارى نیز در این گلزار، زبان گویاى تقدیس الهى است.
و نیز گفته است:
دانى چه گفت مرا آن بلبل سحرى
تو خود چه آدمئى کز عشق بىخبرى
یعنى آیا مىدانى که بلبل خوش آواز به گاه سحر با نغمهى خود چه نکتهاى را به من الهام کرد؟
الهام کرد:با وجود آنکه من پدیدهاى حقیر و پرندهاى کوچک و در ردهى جانوران خسیس و فرومایه هستم در فرصتهاى مغتنم هرگز از تسبیح حضرت بارى (تعالى)باز نمىایستم، و سحرگاهان-که بهترین لحظات ارتباط با خدا است آواى عشق به او را سر مىدهم؛اما تو اى انسان-که خویشتن را برترین پدیدهى وجود را شرف مخلوقات بر مىشمرى چگونه و چرا از اظهار عشق به خدا دریغ مىورزى و زبان به تسبیح او باز نمىگشایى؟!
آبشخور این ابیات-بر روى هم-آیات قرآنى و به ویژه آیهى 46 سورهى «الإسراء»است: «تسبح له السموات السبع و الأرض و من فیهنّ و إن من شیء إلاّ یسبّح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم إنه کان حلیما غفورا»:
خداى را آسمانهاى هفتگانه و زمین و هر آنچه در آنها است تسبیح و تقدیس مىکنند؛و هیچ پدیدهاى وجود ندارد مگر آنکه از رهگذر حمد و ستایش خدا او را تقدیس کرده و ساحت مقدس او را از هر عیب و خردهاى منزه اعلام مىنماید؛لکن شما کیفیت تسبیح و تقدیس آنها را درست باز نمىیابید.خداوند بردبار و آمرزنده است.
دوست نزدیکتر از من به من است
وینت مشکل که من از وى دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست
در کنار من و من مهجورم
معناى این دو بیت پر واضح است دوست من از خود من به من نزدیکتر است؛ ولى مشکل من این است با این وجود چرا خود را به دور از وى احساس مىکنم؟! هم اکنون چه وظیفهاى به عهدهى من است و مشکل خود را با چه کسى در میان گذارم که من در کنار دوست به سر مىبرم ولى در عین حال گرفتار درد هجران او هستم؟!
سعدى در این دو بیت از آیههاى قرآنى بهره جسته است:
1-آیهى 16 سورهىق:
«و نحن أقرب ألیه من حبل الورید»
و ما به انسان از رگ گردن او به وى نزدیکتریم.
2-آیهى 182 سورهىالبقرة:
«و إذا سألک عبادى عنّى فإنّى قریب أجیب دعوة الداع...»
و هر گاه راجع به من از تو مىپرسند، بگو:من به انسانها نزدیک هستم و به درخواست هر کسى که مرا فرا مىخواند، پاسخ مثبت مىدهم.
آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد
هر کسى را آنچه لایق بود داد
گربهى مسکین اگر پَرداشتى
تخم گنجشک از زمین برداشتى
آن دو شاخ گاو اگر خر داشتى
آدمى را نزد خود نگذاشتى
یعنى خدایى که اقطار گیتى و جهان را آفرید و بدانها سامان داد، به هر پدیدهاى آنچه را در خور او بود اعطاء کرد؛و لذا بر هیچ موجودى در جهان ستم نرفته است. خداوند متعال-طبق مشیت به حق خویش-یا چیزى را به موجودى اعطاء فرموده و یا از اعطاء چیزى به موجودى دیگر دریغ فرموده و این متع و اعطاء، از عادلانه بودن توزیع نعمات و مراحم الهى نشأت گرفته است؛چرا که اگر پر و بالى که در اختیار مرغان هوا قرار داد در اختیار گربه مىنهاد، نسل و نثر او گنجشک و پرندگان دیگر را از روى کرهى زمین به نابودى مىکشاند.و اگر شاخ گاو بر سر درازگوش مىنهاد هیچ آدمیزادى از آسیب او مصون نمىماند، و مآلا بقاء نوع انسان با خطر یورشهاى آسیبزا و در نتیجه با نابودى رو به رو مىگشت.
پیدا است که این گفتار سعدى، آیاتى را در ذهن ما تداعى مىکند از قبیل:
1-آیه 50 سورهى«طه»:
«قال ربّنا الذى أعطى کل شیء خلقه ثم هدى»:
موسى گفت:خداوندگار مدّبر و کارساز ما همان خداى عادلى است که به هر آفریده و هر موجودى آنچه را که مورد نیاز و متناسب با او بود به او اعطاء کرده، آنگاه بدو راه نموده است.
2-آیهى 27 سورهى«شورى»:
«و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فى الأرض...»: و هر گاه خداوند روزى را بارى به هر جهت و با گشاده دستى براى بندگان خود مىگستراند، تحقیقا در زمین به طغیان و تجاوز دست مىیازیدند.
3-آیهى 82 سورهى«القصص»:
«و یکأنّ اللّه یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر...»:
شگفتا که خداوند، روزى را براى هر کسى از بندگانش طبق مشیت خویش مىگستراند و یا تنگ مىگیرد.
سعدى با الهام گیرى از چنان آیات است که مىگوید:
سفله چو جاه آمد و سیم و زرش
سیلى خواهد به ضرورت سرش
آن نشنیدى که حکیمى چه گفت
مور همان به که نباشد پرش
و یا مىگوید:
آن کس که توانگرت نمىگرداند
او مصلحت تو از تو بهتر داند
مضمون ابیات مذکور چنین است:دریغ داشتن خداوند متعال از اعطاء نعمت به پارهاى از بندگان در جهت مصالح آنها است؛چرا که اگر به مورچه پر و بال اعطاء مىفرمود به نفع او نبود و اعطاء چنین نعمتى به وى، موجب سقوط و نابودى او مىگشت؛چنانکه جاه و مقام و زور و زر را از سفلهها و فرومایگان دریغ داشت تا از آسیبهایى-که فرومایگى سرشت آنها این آسیبها را از رهگذر جاه و مقام براى آنها فراهم مىآورد-در امان و مصون بمانند.و لذا باید خیر و مصلحت آنها را در همین دریغ جستجو کرد هر چند که این دریغ براى آنها ناخوش آیند و مکروه مىنماید، لذا خداوند متعال در آیهى 216 سورهى«البقرة»مىفرماید:
«و عسى أن تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبوا شیئا و هو شرّ لکم و الله یعلم و أنتم لا تعلمون»:
احیانا ممکن است چیزى و جریانى را ناخوش انگارید؛در حالى که همان چیز براى شما خیر بوده و به مصلحت شما مىباشد، و چه بسا ممکن است چیزى ی جریانى را دوست بدارید که على رغم علاقهى شما به آن، براى شما شر آفرین و به زیان شما باشد.و خداوند متعال مىداند ولى شما نمىدانید که خیر و شر شما در چیست.
و یا در آیهى 19 سورهى«النساء»مىفرماید:
«فعسى أن تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا»:
پس ممکن است چیزى را ناخوش دارید؛در حالى که خداوند در همان چیز خیر فراوانى را مقرر مىفرماید.
چه سود از دزدى آنکه توبه کردن
که نتوانى کمند انداخت بر کاخ
بلند از میوه کوتاه کن دست
که کوته خود ندارد دست بر شاخ
یعنى توبه از دزدى، زمانى مىتواند کارساز باشد که انسان در عین قدرت بر سرقت و دزدى این کار زشت را ترک گوید و از آن توبه کند.اما اگر از کار افتاده شود و یا به علت موانع دیگر نتواند کمند بر دیوار خانهى مردم افکند و به توبه پناه آورد! چنین توبهاى را هیچ ارزشى نیست، او به سان کرى است که به غیبت گوش فرا نمىدهد و باز نشستهاى که رشوه دریافت نمىکند، چرا که محیط رشوه گیرى را از دست نهاده است و لذا از آن توبه مىکند!!!
اگر دست تو، به میوهى باغ مردم مىرسد و از چیدن آن کفّ نفس و خوددارى کنى، این خوددارى-که توأم با توانایى است-ارزشمند است.اما آنگاه که دستت از شاخ و برگ درخت میوه به خاطر موانعى کوتاه بود و از دست یازى به آن-ناگزیر و قهرا-ناتوان باشى چنین ترکى فاقد هر گونه ارزش است.بنابراین در دنیا-که تا در بر هر کار ناروا و زشت هستى-از آنها خوددارى کن؛و اگر نه در روز قیامت و سراى دیگر-که توان تو براى انجام هر کارى از دست تو ربوده مىشود توبه و ایمان به کار نمىآید.
آبشخور این سخن سعدى، قرآن کریم است که:
-در آیهى 85 سورهى«غافر-المؤمن»مىفرماید:
«فلم یک ینفعهم إیمانهم لما رأوا بأسنا...»:
پس ایمان آنها-آنگاه که عذاب و کیفر ما را دیدند-سودى عائد آنها نساخت.
-آیهى 91 سورهى«یونس»:
«الان و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین:
هم اکنون که در غرقاب، گرفتار آمدى توبه مىکنى؛در حالیکه پیش از این عصیان مىورزیدى و از تبهکاران بودى.
ترکِ دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و زر اندوزند
عالِمى را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کس
عالِم آن کس بُوَد که بد نکند
نه بگوید به خلق خود نکند
یعنى برخى از مردم، دیگران را به زهد و ترک دنیا فرا مىخوانند؛اما خویشتن را فراموش کرده و سرگرم اندوختن سیم و زر و تعلقات دنیوى مىسازند.اگر عالم و واعظى صرفا به گفتن و موعظه بسنده کند و عمل خود را با گفتارش هماهنگ نسازد و بدان پاى بند نباشد، سخن او در هیچ کسى اثر نگذارده و با طوع و رغبت مورد پذیرش قرار نمىگیرد.عالم و دانشمند واقعى کسى است که کردار بد از او سرنزند نه آنکه دیگران را به کار نیک فراخواند و خود بر خلاف آن عمل نماید.
سعدى در همین راستا نیز مىگوید:
عالم که کامرانى و تن پرورى کند
او خویشتن گم است کرا رهبرى کند
آن دانشمندى که اهتمام خود را در ارضاء تمایلات عصبى و دست یازى به خواهشهاى نفسانى و رسیدگى به تن و شکم و دامن، محدود و مصروف مىسازد، چنین عالمى، خود، ناآگاه و گمراه است و کسى که خود، راه را در زندگانى گم کرده است آیا مىتواند دیگرانرا راه نماید و هادى و راهنماى دیگران باشد.
سعدى در این دو مضمون از آیههاى قرآنى الهام گرفته است:
1-آیه 24 سورهى«البقرة»:
«أتأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسکم...»:
آیا مردم را به احسان و درستکارى فرا مىخوانید، و خویشتن را در این کار فراموش مىکنید.
2-آیهى 28 سورهى«الکهف»:
«و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتّبع هواه...»
و از کسى که قلبش را از یاد خویش غافل ساختیم و پیشه او پیروى از هواى نفس است فرمان مبر.
متاب اى پارسا، روى از گنهکار
به بخشایندگى در وى نظر کن
اگر من ناجوانمردم به کردار
تو بر من چون جوانمردان گذر کن
اى انسان با تقوى و پارسا!از خطاکار و گرفتار گناه، روى بر نتاب، بلکه با دیدهى عفو و اغماض بدو بنگر، اگر من به لحاظ کردار از ناجوانمردان به شمارم؛تو، به سان جوانمردان بر من گذر کرده و به جهالت و نادانى من منگر.
این گفتار سعدى، صریحا ملهم از آیه 63 سورهى«الفرقان»است:
«و عباد الرّحمن الذین یمشون على الأرض هونا و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»:
بندگان خداى مهربان، کسانى هستند که با فروتنى و آسانى روى زمین گام مىنهند و راه مىسپارند.و هر گاه نادانها و جاهلان، یا جهالت آنها را مورد خطاب و گفتار خود قرار مىدهند، با سلام و درود و برخورد خوش آیند بدانها پاسخ مىدهند.
علم چندانکه بیشتر خوانى
چون عمل در تو نیست نادانى
نه معلم بود نه دانشمند
چارپایى بر او کتابى چند
آن تهى مغز را چه علم و خبر
که بَرو هیزم است یا دفتر
یعنى اثر علم و دانش عالم باید در حالاتى که از او سر مىزند جلوه کند.بنابراین اگر کسى هر چه بیشتر علم را فرا گیرد و بر سرمایه دانش خود بیفزاید؛لکن ز عمل به علم خود، تهى باشد نادانى بیش نیست، او را نه مىتوان محقق برشمرد، و نه عنوان دانشمند براى او سزا است؛بلکه باید او را چون چهارپایى دانست که بار نبشتارهایى چند را به دوش مىکشد، این چارپا چه مىداند که کتابهایى سرشار از علم را با خود مىبرد یا هیزمى را که فقط براى سوزاندن به کار مىآید.و فردى که پاى بند عمل به علمش نیست بار علم او-چون بدان عمل نمىکند-با هیزم، برابر است.
الهام بخش سعدى در این گفتار، آیهى پنجم سورهى«الجمعة»است:
«مثل الذین حمّلوا التوراة ثمّ لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا»:
داستان احبار یهود-که بار حقائق و اطلاعات موجود در تورات را به دوش هوش خود مىکشند و بدانها پاى بند نیستند-همچون درازگوشى مىباشند که نوشتارها را بر گرده و پشت خود حمل مىکنند.
چون نَبَود خویش را دیانت و تقوى
قطع رحم بهتر از مودت قربى اگر خویشاوندان آدمى، فاقد دین دارى و پرواى از خدا باشند قطع ارتباط با آنها سزاتر از ارتباط و پیوستن به آنها است، و چنان خویشمندانى، مشمول قانون و آداب«صلهى رحم»نیستند.
سعدى در این سخن از آیهى 23 سورهى«التوبة»قبس گرفته است:
«لا تتّخذوا آبائکم و إخوانکم أولیاء إن استحبّوا الکفر على الإیمان...»
پدران و نیاکان و برادران خود را-که کفر را در برابر ایمان پسند کردهاند و انکار حق و مبدأ را بر ایمان ترجیح مىدهند-، به عنوان دوستان خود برنگیرید.
سعدى مىگوید:«آنگاه که من، این بیت را انشاء کردم یکى بر من اعتراض نمود و گفت خداى متعال در قرآن کریم از قطع رحم و گسستن از پیوند خویشاوندان نهى فرمود، و به«مودت قربى»و حفظ و استمرار پیوند با آنها فرمان داد.و آنچه تو گفتى با این فرمان حق(تعالى)سازگار نیست؟من پاسخ دادم:تو در اشتباهى؛زیرا حضرت بارى(تعالى)در سورهى مبارکهى«لقمان»آیهى 15 فرمود:
«و إن جاهداک على أن تشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما...»:
و اگر پدر و مادرت تو را بر آن دارند آنچه را که بدان علم ندارى شریک و انباز من قرار دهى از آنها در این کار فرمان مبر.
سعدى تحت تأثیر اینگونه آیات نیز گفته است:
هزار خویش که بیگانه از خدا باشد
فداى یک تن بیگانه کاشنا باشد
یعنى هزار فرد از خویشاوندانى که از خدا و دین و تقوى گسسته و از آن بیگانهاند باید آنها را فداى یک تن از بیگانهاى ساخت که خدا آشنا است.
سعدى داستانى نسبتا مفصل در گلستان آورده که ما بخشى از محتواى آنرا گزارش مىکنیم:
«گویند:گدا پیشه و خواهندهاى متمول را-که ثروت فراوانى اندوخته بود-نزد شاهى احضار کردند.شاه به وى گفت، مىگویند:تو مال فراوان و ثروت زیادى در اختیار دارى.ما هم اکنون به خاطر کار مهمى بدان نیازمندیم.اگر بخشى از ثروت خود را به ما وام دهى در موقع و موعد خود به تو پرداخت مىکنیم.مرد گدا پیشه پاسخ داد:لایق در و منزلت شما نیست که دست نیاز به مال گدایى حرفهاى و فرومایه دراز کرده و آلودهاش سازى، آنهم مالى که آنرا اندک اندک فراهم آوردم؟! شاه گفت:باکى نیست، غصه مخور که من وام تو را به«تتر»میدهم.
آنگاه سعدى، ذیل این داستان منظوم، بیت زیر را انشاء کرد:
گر آبِ چاهِ نصرانى نه پاک است
جهودِ مرده مىشویى چه باک است
یعنى اگر آب چاه یک نصرانى-که نجس و پلید و ناپاک است-در جاى مناسبى مورد استفاده قرار گیرد کارى در خور و مناسب مىنماید؛چرا که با این آب ناپاک مىتوان جثه بىجان یهودى پلید را شستشو داد.
سعدى در همین باره، بیتى به عربى آورده است:
قالوا عجین الکلس لیس بطاهر
قلنا نسدّبه شقوق المبرز
گفتهاند:این، گل و آهکى، نجس و ناپاک است.گوییم:با آن، شکافهاى مبرز و جاى پلید و ناپاکى را مسدود مىسازیم.
سعدى خود، ضمن این داستان منظوم و اشعار یاد شده به آیهى 26 سورهى «النور»استناد کرده است:
«الخبیثات للخبیثین، و الخبیثون للخبیثات»:
زنان پلید و فرومایه از آن مردان پلید و فرومایهاند، و مردان پلید و ناپاک نصیب زنان پلید و ناپاکاند.
با مردم سهل خوى دشخوار مگوى
با آن که درِ صلح زند جنگ مجوى
هر که اندک آشنایى با قرآن کریم دارد متوجه مىشود که سعدى تحت تأثیر آیهى 61 سورهى«الأنفال»این گفتار را سامان داده است:
«و إن جنحوا للسّلم فاجنح لها و توکل على الله»
و اگر به صلح و سازش گرایش یابند تو نیز به صلح و سازش روى آور و بر خداوند متعال توکل کن.
و الحمد لله أولا و آخرا، و الصلوة على محمد و آله الطاهرین، کتبه بیمناه الداثرة العبد المفتاق الى رحمة ربه الغنى: محمد الباقر الحسینى، المدعو ب«حجتى».
1-قرآن مجید
2-اقبال آشتیانى، عباس، تاریخ مفصّل ایران از استیلاى مغول تا اعلان مشروطیت، تهران، 1312 ه.ش.
3-رضازاده شفق، تاریخ ادبیات ایران، تهران، 1321 ه.ش.
4-سعدى شیرازى، مشرف الدین، آثار گوناگون(بوستان، گلستان و...).
5-صفا، ذبیح الله، گنج سخن، تهران، 1354 ه.ش.
6-وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سعدى نامه، 1316 ه.ش.